از مسایل مهم این کتاب اینه که بر خلاف این عرق ملی که ما الان داریم و رگ گردنمون بر می خیزه برای شکوه ایران زمین، در اون دوران طرز فکر مردم به نحو دیگه ایی بوده. مردم دل خوشی از دولت ساسانی نداشتن. دین هایی مثل آیین مانی که الهام از شرق (بودا) و غرب (مسیحیت) داشته یا آیین مزدک که الهاماتی از آیین زرتشت داشته یا حتی خود آیین بودا و یا مسیح این ها همه حکومت رو که به آتشکده و معابد بهای زیادی می داده تا موبدان بر حکومت خدا داد شاه صحه بگذارن به شدت می لرزونده. فساد زیادی در دین و میان موبدان زرتشتی به لحاظ سیاسی شدنش وجود داشته. حکومت ساسانی به شدت متزلزل بوده و نمی تونسته قدرت یک پارچه متمرکز رو تو چنگ خودش داشته باشه و هرج و مرج جامعه رو فراگرفته بوده. همین مسایل به ظاهر کوچکه که باعث میشه اعرابی که هیچی نداشتن کل مملکت رو به تسخیر خودشون دربیارن. اون ها با ارایه دینی که همه در نزد خدا برابر و برادرند مگر آنهایی که تقوی پیشه کنند بخش زیادی از ایرانیان رو مشتاق اون ایدولوژی کردند، آنهایی هم که نپذیرفتند یا باید جزیه می پرداختند و تحقیر می شدند و یا از دم تیغ می گذشتند. کم کم ایرانی ها متوجه شدند حکومت خلیفه اون ادعاهای اسلام رو برقرار نکرد و با استثمار مردم و کشور گشایی و زور گویی تنها جایگاه خودش رو با اسم جهاد در برابر کفار گسترده کرد.
از سوی دیگه،
همون طور که گفتم یک جنبش واحد برای برقرار ابهت گذشته ی ایران وجود نداشته. چون اوضاع بسیار خراب تر از اونی بوده که مردم بخواهند به شرایط قبل از اسلام ساسانی برگردن. چون از اون اصلا راضی نبودن. و رهبر متحد کننده ایی هم نداشتن. قیام های مختلفی از سوی افراد مختلف انجام شده مثلا ابومسلم خراسانی که قیام کرد و در براندازی بنی امیه و قدرت دهی بنی عباس نقش اساسی داشت و حکومت خراسان رو بر عهده گرفت اما توسط منصور خلیفه دوم عباسی متهم به قدرت گیری و توطه شد و از میان رفت. خود ابومسلم در هماهنگ کردن مردم مشکل داشته مثلا کسی مثل بهافرید با آوردن دین جدید به عنوان مصلح سعی در آشتی دادن اسلام و زرتشتی داشتن که مورد غضب زرتشتی ها و ایرانیان مسلمان واقع شدن و از سوی هر دو گروه کافر و اهل بدعت خوانده شدن. و در نهایت توسط ابومسلم قتل عام شدن. با این حرکت ابومسلم خشنودی زرتشتی ها و مسلمانان رو کسب کرد. اما ابومسلم در نهایت در بازی سیاست آن دوران خرد شد و قبل از آن که بتواند کاری بکند کشته شد. کسی از هدف اصلی او خبر ندارد که در پی چه بوده. او خود والی خراسات از سوی خلیفه عباسی و مسلمان بود.
همون طور که گفتم یک جنبش واحد برای برقرار ابهت گذشته ی ایران وجود نداشته. چون اوضاع بسیار خراب تر از اونی بوده که مردم بخواهند به شرایط قبل از اسلام ساسانی برگردن. چون از اون اصلا راضی نبودن. و رهبر متحد کننده ایی هم نداشتن. قیام های مختلفی از سوی افراد مختلف انجام شده مثلا ابومسلم خراسانی که قیام کرد و در براندازی بنی امیه و قدرت دهی بنی عباس نقش اساسی داشت و حکومت خراسان رو بر عهده گرفت اما توسط منصور خلیفه دوم عباسی متهم به قدرت گیری و توطه شد و از میان رفت. خود ابومسلم در هماهنگ کردن مردم مشکل داشته مثلا کسی مثل بهافرید با آوردن دین جدید به عنوان مصلح سعی در آشتی دادن اسلام و زرتشتی داشتن که مورد غضب زرتشتی ها و ایرانیان مسلمان واقع شدن و از سوی هر دو گروه کافر و اهل بدعت خوانده شدن. و در نهایت توسط ابومسلم قتل عام شدن. با این حرکت ابومسلم خشنودی زرتشتی ها و مسلمانان رو کسب کرد. اما ابومسلم در نهایت در بازی سیاست آن دوران خرد شد و قبل از آن که بتواند کاری بکند کشته شد. کسی از هدف اصلی او خبر ندارد که در پی چه بوده. او خود والی خراسات از سوی خلیفه عباسی و مسلمان بود.
پس از کشته شدن ابومسلم خیلی ها به خونخواهی او برخواستند که سیاه جامگان بودند. از جمله سنباد زرتشتی. خود سنباد برای هم سو کردن مردم هم در پی یادآوری دلاوران قدیم ایرانی، هم از سوی دینی، هم با آوردن چیز های جدید، هم از سوی ملی، سیاسی و … بود. مثلا مدعی شد ابومسلم نمرده و در بهشت در کنار مهدی مسلمانان و مزدک زرتشتیان است و ظهور خواهد کرد با آن ها. و از این طریق کلی طرفدار جمع کرد. خلاصه در آن بلبشو هر کسی در پی جمع کردن نیرو برای خودش بوده. و به هر حربه ای از به کار گیری چیزا های دینی گرفته تا شکوه ایران باستان تا خونخواهی ابومسلم و …. بوده اند.
اما مهم اینه که بدونیم همه ی ایرانی هایی که شورش کردن انسان های وارسته ایی که به خیر خواهی قیام کرده باشن نبوده اند. برای رسیدن به قدرت سر خود ایرانی ها رو زیر آب می کردن و به هزار و یک خدعه می پرداختند و تا به جایی می رسیدن برای خودشون و یارانشون بار و بارگاه می ساختند و شاهی پیش می گرفتند.
یک بخش بزرگی از نیرو ها ترک ها بودند مثل برمکیان از بلخ. ترک ها هم برای قدرت گیری خودشون و نفوذ در دستگاه خلافت و گرفتن مقام و ولایت دست از هیچ تلاشی بر نمی داشتند. خلیفه هم این ها رو به جان هم می انداخته و از این طریق قدرت خودش رو بالا می برده و اون ها رو تضعیف می کرده. برمکیان به شدت قدرت و مکنت کسب کرده بودند اما توسط هارون عباسی سقوط و اموالشون مصادره شد. ترک ها، ایرانی ها، عرب ها، خوارج، مسلمانان، زرتشتی ها، خرمدینان هر کدوم وقتی قدرت می گرفتند همدیگر رو استثمار می کردن، گروه هایی مثل عیاران هم بوده اند که کلا راهزن بودند و به صغیر و کبیر رحم نمی کردند. در این بین دستگاه خلافت حکومتش رو پیش می برده.
خرمدینان که احیا گر زرتشتی بوندند و شاخه ایی از آیین مزدک در آذربایجان بودند و با آمدن بابک خرمدین قدرت گرفتند. باز عین قبل بهانه های مختلف مثل انتقام خون ابومسلم از اعراب، دین و … مطرح کردند. کار به جایی کشید که در کل طبرستان از عرب و حتی ایرانیان مسلمان خالی شد. جالبه که خود خرمدینان با شاخه ی جدیدی که در زرتشتی داشتند مغضوب انوشیروان و پرویز و سایر شاهان ساسانی بودند و زرتشتی اصیل محسوب نمی شدند. اون ها به ایین تناسخ معتقد بودن و رفتن روح از حیوانی به حیوان دیگر پس از مرگ. با همین تناسخ مدعی می شدند روح ابومسلم در آنها حلول کرده و اعتبار به خودشون می دادن.
خلاصه خرمدینان کلی قدرت دار میشن. خلیفه معتصم عباسی هم خیدربن کاوس، امیرزاده ی اشروسنه (بین سیحون و سمرقند) رو که معروف به «افشین» بود به جنگ بابک فرستاد. گرچه گفته شده افشین، بابک و مازیار نهانی بر علیه خلیفه با هم توطه کرده بودن. افشین و مازیار امیرزادگانی بودن که ایران و ایرانی برای آنها بهانه ایی بوده که امتیازاتی که اسلام از اونها گرفته بوده به خود برگردونن و هدفشون جمع ثروت و حکومت بوده. خلاصه این وسط افشین خدعه می کنه. از یک سو دین بابک رو پاک و اصیل زرتشتی نمی دونسته و این مانع بزرگی برای طرفدارانش محسوب میشده. بابک با قیصر رومی ساخت و پاخت هایی داشته و اجازه داشته از کشور اون ها برای پناه استفاده کنه. (تاثیر گذاری کشور های مجاور رو دقت داشته باشید) خلاصه خلیفه کلی ملک رو تحط امر افشین می کنه و افشین بابک رو در قلعه اش در آذربایجان محاصره می کنه. این زد و خورد و رفت و آمد گویند سه سال به طول می انجامه تا این که مقاومت بابک شکسته میشه و گرفتار افشین میشه. بابک به نحو فجیعی توسط امر خلیفه عباسی تکه تکه شد. برخی گفتن افشین قهرمان ملی هست و خیانت او به بابک و مازیار مصلحتی بوده.
افشین اشروسنه با شکست بابک و فتح آذربایجان به ولایت خودش میرسه. اما اون با طاهریان که در خراسان بودند هم رقابت داشته چون بین محل ولایتش و محل اشروسنه بوده و افشین سودای اون رو داشته. خلیفه به افشین بدگمان میشه.
قیام مازیار در طبرستان از طرف دیگه با دعوت به احیای دین کهن بوده. قیام مازیار که مقارن پایان عهد بابک روی داد، در راستای شورش خرم دینان بود. افشین مازیار رو پنهانی حمایت می کرده برای شورش علیه طاهریان در خراسان تا بتونه با متقاعد کردن خلیفه برای دست به کار شدن در یک حرکت مازیار رو حذف کنه و حکومت خراسان رو هم به دست بگیره. البته خود مازیار هم امامزاده نبوده و برای گرفتن در خاندان خودش قدرت عموی خودش رو می کشه. حمایت های افشین نتیجه نمیده و و مازیار، به اغواء و خیانت برادرش کوهیار که با طاهریان ارتباط برقرار کرده و از آنها نوید و دلگرمیها یافته بود، بدون جنگ به چنگ دشمن افتاد. مازیار دین بابک خرمدین بگرفت و جامه سرخ کرد. شاید یکی از دلایل شکستش این بوده که زرتشتی های طبرستان آیین مزدک و خرمدینی رو نمی پسندیدن. خلاصه این که مازیار هم برای قدرت گیری از همه ی عوامل استفاده کرده و صرفا از جنبه دینی پیش نرفته.
با دستگیری مازیار و افشای توطه و انکار اون توسط افشین، افشین فرار می کنه و دستگیر میشه. خلاصه می مانند طاهریان که ایرانی و از مردم هرات بودند و نخستین حکومت مستقل ایرانی بعد از دویست سال و با سرنگونی عباسیان محسوب میشن. دولت طاهریان خیال های افرادی مثل بابک، مازیار، افشین، سنباد رو در سر نداشت اما در عین حال طلایه ی استقلال ایران بود.
No comments:
Post a Comment